توضیحات درباره کتاب
هنگام ورود يهوديان انتقالي به آشوويتس درهاي واگنهاي احشام گشوده ميشد و قربانياني كه گاه چندين روز در تنگترين فضاي ممكن چپيدهدرهم به اينجا منتقل شده بودند در ميان فريادها، ضربهها و لگدهاي نگهبانان از واگنها پياده ميشدند. پس از تفكيك جنسيتي، بايد براي گزينش صف ميكشيدند؛ زنان و كودكان در يك رديف و مردان در رديفي ديگر. پزشكان اس.اس در بارۀ مرگ و زندگيشان تصميم ميگرفتند. كساني كه وضعيت جسمانيشان نشان ميداد توانايي كار كردن دارند، اجازه داشتند به عنوان كارگر براي انجام بيگاري چند صباحي بيشتر زنده بمانند. اما افراد ضعيف، معلول، بيمار، سالخورده، زنان باردار و كودكان بيدرنگ روانۀ «گاز» ميشدند. پاي پياده، شبها همچنين با كاميون، آنها را به اتاقهاي گاز ميبردند. در يك اتاق ورودي به اين عنوان كه بايد دوش بگيرند، مجبور بودند جامههايشان را درآوردند و بدينسان عريان وارد اتاق گاز ميشدند.
به محض آنكه اتاق پر ميشد، درها را ميبستند و گاز از دريچهاي تزريق ميشد. بر روي دري كه هـوا از آن عبـور نميكرد، يك سـوراخ چشمي قرار داشت كه مـردان اس.اس از آن ميتوانستند صحنۀ جان كندن را ببينند. در جريان تزريق گاز، صداي بلند موتورها و آژيرها مانع آن ميشد كه فرياد مرگ قربانيان درمانده به گوش كسي رسد. به طور ميانگين حدود بيست دقيقه طول ميكشيد تا در اتاق گاز ديگر كسي نجنبد. سپس درها باز ميشد تا پسماندۀ گاز به فضاي باز جاري شود. در اتاقهاي گاز مدرنتر، تخليۀ هوا با هواكش صورت ميگرفت. زندانياني ديگر موظف بودند دندانهاي طلا را از دهانها و حلقهها را از انگشتان جنازهها بيرون كشند و موهايشان را بزنند. در نهايت جنازهها را در مردهسوزخانه ميسوزاندند. اگر ظرفيت كورههاي مردهسوزي كفايت نميكرد، گور جمعي جايگزين آن ميشد. حتا پس از آنكه كورهها چنان افزايش يافتند كه براي سوزاندن 4,500 جنازه در روز ظرفيت داشتند، در دوران اوج نابودي سرعت كشتار به حدي بود كه از توان مردهسوزخانهها فراتر ميرفت.