توضیحات درباره کتاب
«من يك سياره سراغ دارم كه يك آقاي سرخپوش تويش جا خوش كرده. هيچوقت گلي را بو نكشيده. هيچوقت به ستارهاي خيره نشده. هيچوقت كسي را دوست نداشته. جز جمعزدن ارقام هيچكاري نكرده. و صبح تا شب عين تو مدام ميگويد: «من يك آدم جدي هستم!» و از اين بابت باد به غبغبش مياندازد و فخر ميفروشد. ولي، اگر از من بپرسي، ميگويم آدم نيست، قارچ است!»